چوپان ها
باز هم نيلبك و زمزمه ي چوپان ها ،
برّه ها ، بوي علف ، همهمه ي چوپان ها .
مثل يك مزرعه جاري پنبه ، آرام
ميرود تا دل صحرا رمه ي چوپان ها.
مثل يك تشنه كه از راه رسيده ست به آب،
چشمه سيراب شد از قمقمه ي چوپان ها.
ردّ پاي گله اي تلخ هميشه باقي است ،
در افق هاي نگاه همه ي چوپان ها.
گرگ اندوه بزرگي است به اندازه ي كوه ،
پشت تبدار ترين واهمه ي چوپان ها.
باز انگار همين گرگ اجل برگشته ،
مي خورد خون دل از جمجمه ي چوپان ها .
گوش كن آينه را مي شنوي از آن سو ،
از غم نيلبك و زمزمه ي چوپانها .