این کودکی انگار مرا می خواند
از دور چه بسیار مرا می خواند
با سوت قطار باز بر می گردم
دهقان فداکار مرا می خواند
شاعر:موسی عصمتی
این کودکی انگار مرا می خواند
از دور چه بسیار مرا می خواند
با سوت قطار باز بر می گردم
دهقان فداکار مرا می خواند
شاعر:موسی عصمتی
این نظر توسط دلسرای محبت در تاریخ 1393/03/25 و 8:13 دقیقه ارسال شده است | |||
من شعری حاضر کردم که که خواهیم سرایید.
بنام آن که آفرید هر دو جهان بنام آن که پدیداراد هم این و هم آن. بخدا سوگند اگر از زبانم دراید سخنی جز حقیقت امر و جان خدایم مرا نبخشاید که اگر جز راست بگویم سخنی که دروغ نیست راست. من در این مکتب علم تو ای قطره ای از علم خدا نیاموختم جز شعری برای تو ای بندهی خدا و خدا هر جه دانم از تو دانم هر چه خواهم از تو خواهم ای پدیداآورندهی دنیا من آنم که به تو گویم من نه آنم که از علم تو سخن بگویم من نه آنم که از قدرت بی همتایه تو سخن بگویم. من فقط گویم من فقط گویم که جز تو خدایی نیست و بس من فقط گویم. اما در این شب های نورانی می کنم کمک به فقرا به پنهانی امام گفته که تو باید در این شب های سلطانی کنی کمک به هر فرد غیر و مسلمانی منم خواهم کمک کرد در شبان نیمهی شعبان در این شب ها و روز ها به هر پیر و جوان. ندانم که او کیست که هر شب در هر خانه زند به هر کسی کمک کند بدون آن که دم از مژدانه زند. |
اهل سرخسم شهري مرزي در خراسان,
مدرسه روستايم(معدن آق دربند)
آموزشگاه نابينايان شهيد محبي در تهران و آموزشگاه نابينايان اميد مشهد جاهاي بودند كه در آن تحصيل كردم,سال 76 در رشته زبان و ادبيات فارسي در دانشگاه بيرجند پذيرفته و در همين رشته موفق به اخذ كارشناسي ارشد شدم,و اكنون معلم ادبيات دانش آموزان نابينا در مشهد هستم.