ستاره ها شاهد بودند
قربان
وقتی از کوه پرت شد
چراغ قوه اش روشن بود
و روستاییان در خواب عمیقی
خمیازه می کشیدند
قربان
وقتی از کوه پرت شد
کلاغ ها چشمانش را بردند
و قربان آن قدر تنها ماند
که بوی گیج جسد
خواب روستاییان را آشفت
و گوسفندان غمگین
در دامنه ی کوه به سوگ نشسته بودند.
ارسال نظر برای این مطلب
درباره ما
سلام. به وبلاگ من خوش آمدید موسی عصمتی
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
آرشیو
پیوندهای روزانه
چند خط زندگي نامه موسي عصمتي
اهل سرخسم شهري مرزي در خراسان,
مدرسه روستايم(معدن آق دربند)
آموزشگاه نابينايان شهيد محبي در تهران و آموزشگاه نابينايان اميد مشهد جاهاي بودند كه در آن تحصيل كردم,سال 76 در رشته زبان و ادبيات فارسي در دانشگاه بيرجند پذيرفته و در همين رشته موفق به اخذ كارشناسي ارشد شدم,و اكنون معلم ادبيات دانش آموزان نابينا در مشهد هستم.
آمار سایت
عکس های عصمتی
حمایت
کد حمایت از من برای وبلاگ شما