شبیه رودکی
آیا شما، نشانه ای از من ند یده اید ؟
کوهی درست رو به شکستن ندیده اید؟
رودی بدون فرصت برگشت تا ابد
آرام و سر به زیر و فروتن ندیده اید؟
این جا کنار بغض سرازیر ریل ها
ساکی در آستانه ی رفتن ندیده اید؟
ساکی بدون نان وپنیر و كمي لباس
ساکی میان رفتن و ماندن ندیده اید؟
در چاه های بسته ی این شهر، یک زمان
از این قبیله باز تهمتن ندیده اید؟
مردی شبیه رودکی اما شکسته تر
در بلخ یا حوالی کدکن ندیده اید؟
بودا تر از همیشه ی تاریخ بامیان
آماج سنگ های فلاخن ندیده اید؟
مردی که رنگ مات عصایش سفید بود
مردی شبیه چلچله اصلاً ندیده اید؟
مردی که آه، مثل من انگار گمشده ست
چون سوزنی میانه ی انبار گمشده ست
مردی که باز بغض عصایش رها نشد
هر چند روضه خواند عصا اژدها نشد
مردی که باز با پر قمری پریدو رفت
با چشم تا ابد،تر قمري پريدو رفت
در کوچه های گریه ی بسیار خنده شد
از دست سنگ های زمانه پرنده شد.