شوريجه
مي گويند
حالا ديگر بزرگ شده اي
قد كشيده اي
آن قدر كه
دست هاي كودكي ام
به شانه هايت نمي رسد
آن قدر كه
خروس ها از ياد برده اند
ايستادن بر ديوار هايت را
همسايگانت
سالهاست كه لبخند هاشان
پشت ديوار هاي سيماني
رنگ مي بازد
كودكانت
فراموش كرده اند
كوچه هاي كاه گلي را
تپه هاي اطراف را
حالا ديگر
مدرن شده اند
در دهكده جهاني
با دختران كدخدا چت مي كنند
كود هاي شيميايي
خربزه هايت را
بالغ مي كند
حالا با وجود سرطان
نگران لرزيدن نيستيم
مي گويند هيزم ها
راهي به تنور هايت ندارند
چشمه ی لیلایت
مجنون هایش را از یاد برده است
یال های اسب هایت
باد ها را به رقص نمی آرد
خودت را گم کرده ای
از حالا دیگر
از بالا
به شروجه ی پایین نگاه می کنی
شب هايت
با مهتابي هاي چيني
مهتابي مي شود
مي گويند ديگر بزرگ شده اي
اما تنهاي تنها
آنقدر كه
از تنهايي
داري ترك بر مي داري
شوريجه ي من
ساده ي من
مهربان
برگرد
به روزگار نان خانگي
سبزي هاي باغچه ي مادر بزرگ
به روزگار ديوار هاي كوتاه كاه گلي
و فانوس هاي روشن
آه برگرد
گرد سوز هايت را روشن كن
تا ببيني چگونه مهتابي هاي چيني
چشمانت را كور كرده اند
تا ببيني چگونه موريانه هاي مدرن
قلبت را جويده اند
شوريجه ي من
ساده ي من
مهربان
برگرد
شوريجه روستايي از توابع شهر سرخس است که تپه ای دارد معروف به یال اسبی و چشمه ای دارد به نام چشمه ی لیلا که آب آشامیدنی شروجه بالا و پایین را تامین می کند.